من زاده پاییزم

چه زود دیر میشه وقتی که قدر لحظه لحظه زندگیمون رو ندونیم

من زاده پاییزم

چه زود دیر میشه وقتی که قدر لحظه لحظه زندگیمون رو ندونیم

بازگشتی دوباره

بالاخره بعد از ماهها دوری باز هم بی خوابی به سرم زد تا چند خطی رو از خودم به جا بذارم . مدتی بود وبلاگم دچار مشکل شده بود . خودم هم نه وقتشو داشتم و نه حوصلشو که پست جدید بذارم . تا اینکه بالاخره تونستم مشکلو حل کنم و الان هم که در خدمت شمام . یه حس درونی به من میگه که باید بنویسم . نمیدونم چرا اما شاید واقعا داره دیر میشه . به هر حال امیدوارم که بتونم بنویسم و اونچه رو که باید به انجام برسونم . از دوستای عزیزی که به وبلاگ من ناقابل سری میزنن تقاضا دارم که نظر بدن . تا من هم بتونم بنویسم . خیلی وقتا توی همین نظراته که نشانه هایی واسه آدم پیدا میشه تا راهشو پیدا کنه . همون مسیر سبز زندگی که به خاطرش به دنیا اومدیم ؛ در طولش تلاش میکنیم و در آخرش به خاک سپرده میشیم .

نظرات 1 + ارسال نظر
غریب آشنا شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:40

سلام دوست قدیمی . خوش اومدی . خوشحالم که میبینم دوباره دست به قلم شدی . منتظر پست های بعدید می مونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد