با من غریبگی نکن ؛ ای خود من . درون من . چطوره که باز هم داری با من غریبگی میکنی وقتی که اینقدر به من نزدیکی .آخرش هم یه شب منو تنها میذاری . پر میکشی و میری به اونجایی که ..... منو به خاک میسپری و میری بدون اینکه فکر کنی عمری رو با من گذروندی . خیلی نامردی روح من . وقتی که فکرشو میکنم و میبینم که من همه کار واسه آرامش تو میکنم اما تو در نهایت منو به خاک میسپاری و پر میکشی و میری ازت متنفر میشم . دنیای نامردیه دیگه وقتی روح خودت بهت رحم نکنه از کی انتظار داری . . . .